معرفي كتاب : جهانی شدن سیاست و روابط بین الملل در عصر نوین
نویسنده:سوزان ال.کاتروترز
فصل سوم: تاریخ بین الملل 1945_1900
دوره ی بین سال 1900 تا 1945 و نیمه اول قرن بیست شاهد حوادث بسیاری بود در طول 45 سال جهان شاهد دو جنگ جهانی و رکود بزرگ اقتصادی در سطح جهان و پابان کار چهار امپراطوری (عثمانی،روسیه،اتریش،مجارستان و آلمان )و نویسنده مهم ترین شاخصه ای دوره را اغتشاش وآشوب در اروپا می داند که این مسائل باعث خارج شدن قدرت از اروپا به خارج از ان شد و قدرت های نو ظهور(امریکا،شوروی)نظام دو قطبی را شکل دادند که در زمان جنگ اول تا شروع جنگ دوم به بازسازسی تحولات داخلی خود معطوف بودند و ژاپن در این دوره به قدرت سلطه گر در شرق شده بود.
مقدمه:
سال1900سرآغز قرن 20 است با تحولات ان است.به عقیده اریک هابز باوم قرن 20 عملا در سال 1914با آغاز جنگ جهانی اول که وضعیت اروپا را در قرن 19که چند قدرت بر آن سلطه داشت کاملا تغییر داد آغار شد یک جنگ عالمگیر و تمام عیا در اقسی نقاط کره زمین و تمام مردم به نوعی در آن درگیر بودند چه مستقیم یا بطور غیر مستقیم.بعد چهر سال جنگ خانمان سوز دیپلماتها ورهبران سیاسی درورسای گرد هم امدند و پیمان صلح را که مسائل فوری پس از جنگ را حل و فصل میکرد و هم جلوی جنگهای بعدی رابگیرد اقدام کردند ولی موفق نشدند تا اینکه بیست سال بعد جنگ به مراتب سهمگین تر آغاز شد از جمله کشتار یهودیان وبمب اتم در ژاپن و محو شه آمانی هودسن وراستالینگراد ویژگی های سال1945 با سال 1900 کاملا متفاوت است جریان عالب این سالها تجزیه و جدایی بود.
در این دوران سه امپراتوری اتریش،مجارستانوعثمانی و روسیه دچار فروپاشی شدند چین وارد یک جنگ داخلی طولانی شد اقتصاد بین الملل بعد از سقوط وال استریت در سال 1929 ازبین رفت همین رکود طولانی باعث از بین رفتن دمکراسی ها در دهه ی 1930 شد و باعث روی کار آمدن دیکتاتوری در ایتالیا،اسپانیا،آلمان وبسیاری کشور های آمریکا لاتین شد. پایان این دوره پر آشوب( دوره ی بین دو جنگ جهانی)با جنگ مصیت بار دیگری آغاز شد مهم ترین تغییر سقوط اروپا از جایگاه متمایز خود بود که باعث تجزیه اروپا شد عده ای جنگ دوم را ادامه جنگ اول می دانند بقول ای اچ کار اروپا درگیر جنگ سی ساله ای که ریشه های آن در دهه 1870 قرار داشت.
1.آلمان قبل از اتحاد
آلمان به شکل امروزی نبود
مجموعه از 25 ایالت خودگردان بود
برخی از آلمانیها زیر نظر سایر امپراطوری ها بودند
2.اتحاد
بیسمارک باعث اتحاد آلمانی ها و ضمینه بخشهای آلمان نشین به آلمان
برای دستیابی به اتحاد سه جنگ با دانمارک اتریش و فرانسه انجام شد
3.بعد از اتحاد
شکل گیری یک حکومت متمرکز در مرکز اروپا
جمعیت 67 میلیونی در مقام دوم بعد از روسیه
صنعتی شدن سریع آلمان
بالا رفتن ارزش محصولات کشاورزی
آلمان با چنین ظرفیتها توازن قدرت را در اروپا بهم ریخت
ریشه های جنگ جهانی اول
تلاش آلمان باری تبدیل شدن به قدرت جهانی
بلند پروازی های آلمان متحد به سرعت علمی شد بیسمارک مخالف توسعه طلبی بود ولی جانشینان او به دنبال امپراطوری جهانی و کسب موقعیت مانند سایرقدرتهای برزگ بودند یس یکی عوامل اصلی جنگ (منا قشه کشور گشایان)بود.در مقابل بریتانیا حاظر نبود کشوری در رقابت دریایی با او باشد فرانسه هم از توسعه آلمان در هراس بود و روسیه هم مخالف توسعه ارضی آلمان بود یس زمینه اتحاد روسیه و انگلستان و فرانسه در جلوگیری از قدرت یافتن آلمان ایجاد شد اما آلمان خود را متجاوز نمیدانست بلکه قربانی امپربالیسم می دانست.
قدرتهای دیگر هر کدام در نقطه ای از جهان دارای مستعمراتی بودند و آلمان بخاطر توسعه اقتصادی نیازمند مستعمرات بود درابتدا حوزه های رقابت آلمان با قدرتهای بزرگ در شمال آفریقا و خاور میانه بود.
اما برخی از مور خان این دلایل را برای جنگ جهانی کافی می دانند برخی مورخان با حکم فاتح تمام تقصیر جنگ را بر گردن آلمان می دانند برخی مخالف این نظریه اند .
فریتز فیشر در کتاب (تلاش در راه قدرت جهانی)هدف آلمان را اشغال و الحاق بود و آلمان برای دست یابی به این اهداف وارد جنگ شد.
عده ای این جنگ را معمولی که بطور تصادفی شکل گرفت نه یک جنگ ازپیش تعیین شده اما طرههای نظامی شلفین (مبارزه در جبهه ) شروع جنگ را تشریع کرد. گلوله جنگ نه از سوی آلمان بلکه از سوی یک صرب در سارایوو به سوی ولیعهد اتریش مجارستان شلیک شد این ترور با مسائل دیگر باعث بر افروختنم آتش جنگ شد.
مساله شرق
مساله شرق از فروپاشی تدریجی عثمانی و رقابت قدرتهای بزرگ در بالکان و خاورمیانه برای پرکردن خلا قدرت در انجا آغاز شد اما ملتهای این مناطق در عصر ملی گرایی دنبال حاکمیت خود بودند که یکی از عوامل جنگ بود وجه مشخصه این جنگ نوعی بن بست نظامی بود که از طریق جنگ سنگر به سنگر نسلی از جوانان اروپایی را به کام مرگ کشید.
نکات اصلی
بهم خوردن موازنه قدرت در پی شکل گیری آلمان متحد
رقابت قدرتهای اروپایی بر سر مستعمرات بیشتر
اضمحلال برخی از امپراطوری اروپایی وجدال برای ترتیبات منطقه ای و حقوقی جانشین آن.
بحث ملی گرایی و استقلال خواهی در مناطق مختلف اروپا و خاور میانه
مجموعه از تنش های اقتصادی ملی گرایانه و امپریالیستی در نهایت منجر به جنگ جهانی اول شد.
برقراری صلح سال1919:پیمان و رسای
مشکلات بعد از جنگ:
بعد از جنگ بنیانگذاران صلح درورسای گرد هم آمدند ولی با مشکلات بعد از جنگ را مواجه بودند این مشکلات کشته شدن تعداد زیادی از مردم و بی خانمان افراد بسیاری شده بود.فروپاشی امپراطوری عثمانی واتریش مجارستان و روی کار آمدن رژیم انقلابی بلشو یکی درروسیه و اقتصاد خراب فاتح و بازنده جنگ در دستور کار این اجلاس بود بحث اعمال مجازات مطرح شد و غرامتها را چگونه ازآلمان اخذ کرد و چگونه از توسعه طلبی بعدی آلمان جلوگیری کرد با توجه به این مشکلات و ابهامات طراحان صلح نتوانستند نظم بعد از جنگ مناسبی شکل دهند فرانسه و انگلستان خواستار راه حل سخنگیرانه بودند ولی در روش با هم مخالف بودند البته نقش نیروی اصلی و هدایت گر را ریس جمهور آمریکا بر عهده داشت.
چهارده نکته ریس جمهور ویلسون
در مراحل پایان جنگ آمریکا وارد جنگ شد و اصولی را برای صلح مطرح کرد که شکل دهنده صلح در آینده بود که رویکرد نو به دیپلماسی داشت که آنهم پیمانهای علنی وآشکاربودودرقسمتی امنیت جمعی را مطرح کرد که لازمه آن یک سازمان بین المللی که بعد جامعه ملل شکل گرفت اگرچه جامعه ملل نتوانست جلوی جنگ دوم را بگیرد ولی الگویی برای سازمان ملل متحد شد.
حق تعیین سرنوشت:تاسیس کشورهای جدید
یکی از نکات که ریس جمهور آمریکا مطرح کرد حق تعیین سرنوشت توسط ملتها بود این امر باعث استقلال کشورها و اضمحلال امپراطوریها شد و اساس اختلافات ارضی آینده هم بود این کشورهای نو بنیاد دارای مشکلات زیاد داخلی بودند.
مشکل دیگراین بود که لنین انقلاب شوروی جهانی می دانست در صدد گسترش این فکر بود و بهترین بستر رشد کمونیست مشکلات داخلی که در پی جنگ پیش آمده بود در ابتدا فرانسه و انگلستان با دادن استقلال به این کشورها به گونه ای با بلشولیسم مقابله می کردند نام آن (کمربند قرنطینه) بود و با هر کدام ازآنها برای حمایت اتحادهای نظامی امضا کردند.
آمریکا و شوروی در دوره بین دو جنگ جهانی
عده ای شروع جنگ دوم کوتاهی قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا در حمایت از پیمان صلح می دانند ولی بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا و شوروی به عنوان ابر قدرت به مدت چهل سال بر جهان سیطره داشتند
شوروی: 1917انقلاب بلشو یکی- 1918 پیمان صلح با آلمان- 1920تا 1918 جنگ داخلی و تحکیم حکومت کمونیستی -1924 به قدرت رسیدن استالین نظریه سوسیالیسم در یک کشور- 1929 تدوین اولین برنامه پنج ساله برای صنعتی کردن کشور-1938تا1936تصفیه بزرگ توسط استالین -1939 امضای پیمان عدم تجاوز با آلمان نازی و توافق برسر گسترش قلمرو
آمریکا:1920عدم تصویب معاهده ی ورسای وامضای صلح جداگانه با آلمان و ادامه سیاست انزواطلبی -1921 کنفرانس خلع سلاح واشنگتن-1931دغدغه آمریکا نسبت به توسعه طلبی ژاپن
آینده آلمان:
معاهده ی ورسای مجددا بخشهای از آلمان جدا کرد بل عکس متن پیمان حق تعیین سرنوشت در مورد آلمانها در آن رعایت نشد.منطقه آلزاس ولورن منطقه سارو منطقه رایلند در اشغال ماند و مقداری از سرزمین آلمان را به لهستان دادند.مردم آلمان از این وضعیت کاملا ناراضی بودند
مقصر جنگ و پرداخت قرامت
برندگان جنگ عبارت (مقصر بروز جنگ) را در پیمان گنجاندند تا اخذ غرامت سرسام آور ار آلمان توجیه کنند.قضیه را به (کمیسیون غرامت)واگذار کردند.تنبیه آلمان از نظر رای دهندگان و مسائل انتخاباتی امری مطلوب بود و نیز ظاهرا ناتوانی آلمان برای به راه انداختن جنگ تمام عیار در آینده را تضمین می کرد.در همان سال اقتصاد دان مشهور بریتانیایی،جان ماینارد کنیز(یکی از مشاوران هیات اعزامی بریتانیا به ورسای)ادعانامه ای تاثیر گذار در مخالفت با این پیمان به نام(پیامد های اقتصادی صلح)منتشر کرد. تحقیرآلمان مانع بازسازسی وبهبود اوضاع اروپا (به عنوان واحد)خواهد شد.آلمان موتور اقتصاد اروپا بود.متفقین با مجازات کردن آلمان عملا مشکلات ناشی ازجنگ را در کشور های خود نیز طولانی تر کردند.علاوه بر آن تعداد فزاینده ای از غیر آلمانی ها با این نظرهم عقیده بودند که پیمان ورسای نارضایتی های مشروع آلمان را ایجاد کرده است.این امر تا حدودی سیاست (باج دهی)را که دولت های بریتانیا در دهه 1930 تعقیب کردند توضیح می دهد.اما طبق استدلال دیگری(که ای .جی.پی.تیلور ودیگران مطرح کردند) مشکل اصلی پیمان ورسای این بود که به اندازه کافی سخت گیر نبوده است.
نکات اصلی
شروط قرار داد های صلح بر اساس (چهار ده نکته)که رئیس جمهور آمریکا شکل گرفتند.
قرار بود (جامعه ملل)مانع از جنگ های آینده باشد
مجموعه ای از کشور های جدید در منطقه بالکان و اروپای شرقی و مرکزی ایجاد شد
آلمان مقصر شروع جنگ شناخته شد
بسیاری از منتقدان ایراداتی را به این پیمان گرفتند. بعضی می گفتند این پیمان در قبال آلمان بسیار سخت گیراست وبعضی دیگر می گفتند به اندازه کافی سخت گیر نیست.
رکود اقتصاد جهانی :1929تا1933
آمریکا جایگاه محوری بریتانیا در اقتصاد جهانی را که قبل از سال 1914در اختیار این کشور بود،به دست گرفت.امریکا در سال 1929 چهل و دو درصد کالاهای صنعتی جهان را تولید می کرد در حالی که سهم آلمان و فرانسه وبریتانیا در مجموع فقط28درصد بود.بازار سهام وال استریت در 29 اکتبر 1929سقوط کرد وپیامد های آن ،ماهیت تو هم آمیز باسازی اقتصاد بعد از جنگ را آشکار ساخت.مفهوم جهانی شدن واقعیتی قدرتمند بود و حوادث سال 1929با نوعی شفافیت اندوهبار،آن را به اثبات رساند.شاید تاثیرات دوره رکود بزرگ بر دیگر مناطق جهان در مقایسه با تاثیرات آن بر اروپا و آمریکا،کمتر شناخته شده باشد.دولت های بزرگ سرمایه داری قصد داشتند تا حد امکان اقتصاد ملی خود را از نوسان های بازار بین المللی دور کنند.تجارت آزاد به نفع سیاست های حمایتی کنار گذاشته شد و به این ترتیب دولت ها تلاش کردند تا اقتصاد خود را حتی الامکان خود کفا سازند.ساده کردن مسائل است ولی مشکلات و رنج های انسانی سقوط اقتصاد به یقین باعث جذابیت راه حل های سیاسی افراطی در دهه 1930 شد.در مستعمرات،جنبش های ملی گرایانه از رکود بزرگ انگیزه قدرتمندی می گرفتند.
نکات اصلی
اقتصاد سرمایه داری جهان در حال توسعه بود و سطح تجارت جهانی افزایش می یافت.
جنگ جهانی اول ای توسعه را متوقف کرد وتاثیرات منفی عمیقی بر نظام اقتصاد بین الملل گذاشت.
رکود جهانی نشان داد تا چه حد اقتصاد ملی کشور ها تحت تاثیر نیروهای اقتصاد بین المللی است.
رکود اقتصادی در بسیاری از کشور های دنیا منجر به پیدایش جنبش های سیاسی افراطی شد که قدرت گرفتند و بسیاری از آنها ماهیت راست افراطی داشتند.
ریشه های جنگ جهانی دوم در آسیا و اقیانوسیه
موقعیت ژاپن در دههای آغازین قرن بیستم از بعضی جوانب مشابه وضعیت آلمان در اروپا بود.این کشور در جستجوی امپراتوری گسترده ای بود.نوعی تجدید نظر طلبی که با پیامد های فاجعه بار رکود بزرگ تقویت شده بود.ژاپن در دوران حکمرانی امپراتور میجی(از سال1868تا1912 )حاکم ژاپن طرفدار صنعتی شدن سریع بودند و برای این منظور از اروپای غریب و آمریکای شمالی الگو گرفتند.این امر با مدنیزاسیون جامعه ژاپن و حیات سیاسی آن همراه شد.از این رو،هیتلر در اروپای مرکزی و شرقی برای مردم آلمان دنبال (فضای زندگی) می گشت و در همان حال ژاپن باری توسعه خود چین را مناسب ترین محل می دانست.
توسعه طلبی ژاپن در چین
توسعه طلبی ژاپن نیز به وسیله دولتی که نزدیک به انقراص بود یعنی چین رو به انحطاط،،تسهیل شده بود.چین که زمانی یکی از امپراطوری های بزرگ سلطنتی بود تا اواخر قرن نوزدهم تقریبا نشانی از یک کشور نداشت. آخرین امپراتور در سال 1911 سر نگون شد وچین درگیر جنگ داخلی طولانی شد.ژاپن علاقه خاصی به منطقه منچوری داشت.توسعه طلبی در بیرون مرزها ظاهری جذاب تری پیدا کرد و رهبران سیاسی و نظامی ژاپن هر روز از ایجاد (سپهر سعادت)در آسیا حرف می زدند.
بحران منچوری و پس از آن
به این ترتیب سیاست خارجی ژاپن روز به روز گستاخ تر شد.بحران منچوری در سال 1931 این امر را به اثبات رساندو در مواردی در حکم اولین گلوله جنگ جهانی دوم قلمداد می شود. به رغم اعترض چین به(جامعه ملل)ژاپن بی پروا تا سال 1932 در کل منچوری دولتی دست نشانده به نام منچیوگو ایجاد کرد.
تا سال 1937 ژاپن در گیر جنگی تمام عیار با چین شده بود و این جنگ نیز تا سال1945 طول کشید.در نهایت ژاپن در دسامبر1941در پرل هاربر ناوگان دریایی آمریکا را بمباران کرد.در نتیجه،در هشتم دسامبر آمریکا و بریتانیا به ژاپن اعلان جنگ دادندو در همان حال به فاصله سه روز آلمان و ایتالیا با اعلان جنگ به ایالت متحده مقابله به مثل کردند.
نکات اصلی
از سال 1868 به بعد ژاپن دوره پر سرعت صنعتی شدن و مدرنیوزاسیون را همراه پیامدهای ژرف اجتماعی ،اقتصادی و سیاسی پشت سر گذاشت.
واپن برای پیدا کردن بازارهای جدید،مواد خام و زمین برای جمعیت روبه رشد خود نفوذ در شمال چین آغاز کرد.
ژاپن به رغم اینکه در جنگ جهانی اول بر ضد آلمان جنگید ولی همانند این کشور نسبت به حل وفصل مسائل در دوره بعد از جنگ ناراضی بود.
بین سالهای1931تا1933به بعد ژاپن سلطه خود بر منچوری را تحکیم کردواکنش جامعه ملل به صریح ترین اقدام تجاوز طلبانه که تا آن موقع بروز کرده بود،از نوعی حداقلی بود.در نهایت ژاپن در پرل هارپر به آمریکا حمله کرد.
مسیر منتهی به جنگ دراروپا
اختلاف نظر درباره ریشه های جنگ جهانی دوم و در ابتدای این فصل گفته شد که جنگ جهانی دوم به دلایل مختلف ادامه جنگ اول بودوظهور فاشیسم وناز یسم در اروپا ودرآخراز ساز شکاری تا جنگ است.ریشه های جنگ جهانی دوم موضوع مباحثات تاریخی بوده است.مورخان هنوز درباره این نکته بحث می کنند که هیتلر نقشه جنگ را تا کجا کشیده بود،آیا گستره جنگی را که در سال 1939 آغاز شد،پیش بینی کرده بود و توسعه طلبی ارضی نازی ها عملا تا چه حد بلند پروازانه بود(هژمونی اروپا یا سلطه بر جهان)؟فاشیسم ونازیسم آنگونه که در آلمان و ایتالبا محقق شد منجر به تغییر شکل کامل جامعه این دو کشور شد و حریم خصوصی افراد از بین رفت.از نظر سیاست خارجی ،نقشه های جاه طلبانه ارضی به گونه ای ترسیم شده بود که فراتر از بازنگری در پیمان ورسای می شدند.سیاستمداران در فرانسه وبریتانیا در مواجهه با بحران های متعدد بین المللی-در چین،حبشه واروپا -سیاست باج دهی و سازش با هیتلر را در پیش گرفتند.همینکه آلمان در مارس 1939پراگ را اشغال کرد سازشکاری کنار گذاشته شد درهنگامی که آلمان در سپتامبر 1939به لهستان حمله کرد فرانسه و بریتانیا به این کشور اعلان جنگ دادند.
جمع بندی
این فصل روی بحرانی طولانی مدت تاکید داشت که از اواخر قرن نوزدهم در اروپا وجود داشت ودر دو جنگ تمام عیار که اروپا ودر گسترده ای وسیع تر جهان را در نیمه اول قرن بیستم در بر گرفت،خود را نشان داداولین جنگ جهانی اقتصاد بسیاری از کشورهای اروپایی را ویران کرد وساختار سیاسی آن هارا تضعیف نمود.در واقع تعدادی از امپراتوری های مستقر در اروپا در طول جنگ جهانی اول فروپاشیدند،یعنی امپراتوری های اتریش_مجارستان،عثمانی وروسیه تزاری.جنگ شدیدا رشد اقتصاد سرمایه داری بین المللی را که بسیار فعال بود،متوقف کرد.نه تنها ارتباط متقابل اقتصادی کشورها را در بین دو جنگ،بلکه میزان تحت الشعاع قرار گرفتن اقتصاد کشورهای سابقا مسلط اروپایی (به ویژه یریتانیا)را به وسیله آمریکانشان می دهد.اما رشد اقتصادی آمریکا به تنهایی سلطه اروپا را تهدید نمی کرد.ژاپن در شرق آسیا نیرویی در حال ظهور بود که به سرعت صنعتی شده و تا دهه 1930 در حال جستجوی سرزمین های وسیع چین و ماورای آن بود.فاشیسم در ایتالیا (واسپانیا)ونازیسم در آلمان.موسولینی و هیتلر مصمم شدند مرزهای کشور خود را گسترش دهند و حتی اگر هیتلر جنگی را که در نهایت در سپتامبر1939شروع شد طراحی نکرده باشد،شکی نیست که وی برای نیل به جاه طلبی های خود آماده مخاطره در جنگ بود.با نگاهی از این فاصله تعجبی ندارد که نیمه اول قرن گذشته به شدت از هم گسیخته و پراکنده باشد.شاخصه آن اضمحلال امپربالیسم،ظهور ملی گرایی های خشونت آمیز وانحصار طلب و سقوط اقتصاد جهانی است.این سالها با ظاهری متناقض نما علائم جهانی شدن فزاینده را همراه با گونه های خاص از بین رفتن مرزها در عرصه ارتباطات ،تجارت و حمل و نقل نشان می داد و رشد آنها بعد از سال 1945 به شدت شتاب گرفته بود.
خلاصه نویسی از حسین آجورلو