هابرماس، فیلسوف وجامعه شناس سیاسی

The image “http://img.tebyan.net/big/1387/06/1821022211868525411821751311418222728154.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

نصرت شاد

فیلسوف دمکراسی یا انقلاب؟
یورگن هابرماس، مهمترین نماینده تئوری انتقادی و اجتماعی نسل دوم مکتب فرانکفورت، ادامه دهنده نظرات آدرنو و هورکهایمر و یکی از روشنگران زمان حال در فلسفه و جامعه شناسی است. او مهمترین و مشهورترین فیلسوف زنده آلمان است. حتی آثار او درباره تئوری اجتماعی، انگیزه های سیاسی دارند. او خود را در آثارش غیر از جامعه شناسی، با فلسفه سیاسی و فلسفه اجتماعی نیز مشغول کرده است. در جنبش دانشجویی دهه 70 قرن گذشته در اروپا، او در مقابل دانشجویان، بجای انقلاب، ادامه دمکراسی را مهم میدانست.موضوع مورد علاقه هابرماس، اخلاق مدرن است، چون او خود در زمان حاکمیت فاشیسم شاهد نابودی اخلاق، هومانیسم و روشنگری بود. هابرماس مکتب فرانکفورت را از کوچه بن بست ناامیدی و بدبینی بیرون آورد.
یورگن هابرماس، مهمترین نماینده تئوری انتقادی و اجتماعی نسل دوم مکتب فرانکفورت، ادامه دهنده نظرات آدرنو و هورکهایمر و یکی از روشنگران زمان حال در فلسفه و جامعه شناسی است. او مهمترین و مشهورترین فیلسوف زنده آلمان است. حتی آثار او درباره تئوری اجتماعی، انگیزه های سیاسی دارند. او خود را در آثارش غیر از جامعه شناسی، با فلسفه سیاسی و فلسفه اجتماعی نیز مشغول کرده است. در جنبش دانشجویی دهه 70 قرن گذشته در اروپا، او در مقابل دانشجویان، بجای انقلاب، ادامه دمکراسی را مهم میدانست.

موضوع مورد علاقه هابرماس، اخلاق مدرن است، چون او خود در زمان حاکمیت فاشیسم شاهد نابودی اخلاق، هومانیسم و روشنگری بود. هابرماس مکتب فرانکفورت را از کوچه بن بست ناامیدی و بدبینی بیرون آورد. او در روشنگری هایش میکوشد تا انتقاد، دمکراسی، عقلگرایی و پیشرفت اجتماعی را باهم ترکیب و متحد کند. او که از نسل دوم اعضای مکتب فرانکفورت است، کوشیدتا با بدبینی ها و یاس آن مکتب که ناشی از 13سال حاکمیت نازیسم بود، مبارزه کند. هابرماس به تئوری انتقادی آدرنو و هورکهایمر تکانی مهم داد. موضوع تحقیقات هابرماس را میتوان نتیجه دیالکتیک عقلگرایی دانست، ولی نه بانتایج منفی دیالکتیک روشنگری آدرنو و هورکهایمر. هورکهایمر آنزمان به انتقاد از نظرات و مواضع سیاسی چپ هابرماس پرداخته بود و حاضر نشد عنوان دکترای او را قبول کند. بعد از شکست فاشیسم، اعضای گروه مکتب فرانکفورت به تحقیق در مورد نابودی ارزشهای یک جامعه روشنگر پرداختند. موضوعات موردنظر آنان، بحث درباره ارثیه روشنگری غرب، سازماندهی عقلگرایانه اجتماعی، و پیشرفت و تحول سیاسی در جامعه بودند. آنها به ارزشهایی مانند هومانیسم، دمکراسی، و روشنگری به دیده شک می نگریستند.

هابرماس درآغاز به انتقادی کامل از متافیزیک در تاریخ فرهنگ غرب؛ از زمان افلاتون تازمان حال پرداخت. او نه تنها در آغاز شاگرد هایدگربود بلکه تحت تاثیر تئوری سیستم های لومن و تئوری گفتمان متکی به نظرات کانت نیزبود. بعد از اینکه چاپ جدید " مقدمه متافیزیک " هایدگر موجب تعجب و سرخورده گی هابرماس از هایدگر گردید، او به جستجوی تجزیه و تحلیل جامعه در نیمه دوم قرن بیست پرداخت. در بحث پوزیوتیسم یامثبت گرایی، هابرماس در مقابل عقلگرایی پوپر و آلبرت، نماینده نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت شد. نظریه عمل اجتماعی هابرماس، یعنی نرم ها و انتظارات رفتاری، متکی به نظرات ماکس وبر بودند. هابرماس همچون جامعه شناسان کلاسیک پیش از خود به نظریه مراحل جریان مدام و ترقی خواهانه در تاریخ باور داشت. او در مقابل مارکسیسم و مارکس، موضعی انتقادی دارد، گرچه وجود آن در علوم اجتماعی و انتقادی را لازم میداند. او جانبدار نظریه روانپژوهی فروید نیز است، چون گفتاردرمانی و روانشناسی را کمک به خودشناسی انسان میداند. هابرماس غیر از نظرات روانشناسی فروید برای آزادی شخصی، متکی به ایده تئوری انتقادی هورکهایمر نیز است. او کوشید فلسفه و نظریه اجتماعی را باهم ترکیب کند تا در مخالفت با مواضع عقلگرایانه نباشد. متفکری بنام" فون کروکو" نظرات هابرماس را ادعاهایی نامید که فقط ارزش بحث در سمینارهای دانشجویی را دارند.

از جمله آثار هابرماس: دانشجو و سیاست، فرهنگ و انتقاد، تئوری و عمل، شناخت و علایق شخصی، در باره منطق علوم اجتماعی، تئوری اجتماعی یاتکنولوژی اجتماعی، بازسازی ماتریالیسم تاریخی، آگاهی اخلاقی و عمل تفهیمی، فلسفه گفتمان مدرن، افکار بعد از متافیزیک، عملی نمودن انقلاب، جمهوری معمولی برلین، دعوت از شرکت دیگران، تئوری حقیقت، عمل گرایی جهانی چیست؟، و تحولات ساختاری جامعه، هستند.

شاهکار او کتاب " نظریه عمل تفهیمی " است که درسال 1981 در دو جلد و در بیش از 1000 صفحه، در مخالفت بابدبینی و ناامیدی نسل پیش از خود در مکتب فرانکفورت، منتشر گردید. محتوای کتاب، بحثی است انتقادی در موضوعات: عقلگرایی، نظریه سیستمها، و مدرنیزه نمودن تئوری عمل. در این کتاب او به مخالفت تئوریک با کلاسیکهای جامعه شناسی مانند: ماکس وبر، گ.معاد، و تالکوت پرسون، نیز می پردازد. هابرماس میگوید که درسیستم مدرن جامعه سرمایه داری، پول، قدرت، و اقتصاد بر انسان حاکم هستند. وی درجای دیگری مینویسد که او تولیدکننده جهانبینی نیست، بلکه خالق چند حقیقت کوچک و نه یک حقیقت بزرگ و جامع است. گرچه این کتاب یکی از پیچیده ترین کتابهای جامعه شناسی و فلسفه در قرن بیست بود ، ولی سالها آن مورد بحث و بررسی جهانی قرار گرفت.

در آثار هابرماس، عقل برای او مفهومی اصلی و مرکزی دارد. او فرق بین دو نوع عقل میگذارد: عقل ابزاری و عقل تفهیمی(بحثی، جدلی، ارتباطی). هابرماس جامعه را به دو: جامعه زندگی، و جامعه سیستمی، تقسیم میکند. جامعه سیستمی براساس: پول، قدرت، و اقتصاد، سازماندهی شده است. هایرماس میگوید که شناخت معمولا وابسته به علایق و منافع شخصی است، و یک انتقاد شناختی رادیکال تنها بعنوان تئوری اجتماعی ممکن است، و شناخت بدون علائق و منافع شخصی، یک ظاهر عینی است، یعنی اعتقاد به علوم یا مثبت گرایی(پوزیویتیسم). هابرماس در تحقیق و تحول شناخت علائق، به بحث جامعه و عقلگرایی تفهیمی رسید. او میگویدکه مهم اینست که مابین گفتمان و عمل بحثی(تفهیمی)فرق بگذاریم، هدف گفتمان، به یک نتیجه نائل شدن است، نتیجه فقط دریک ایده گفتمان آزاد یعنی درشرایط زبانی ایده آل قابل دسترسی است . او برای یک بحث تفهیمی به تحقیق پیرامون مقدمات ایده آل میپردازد. وی میگوید که دولت قانونی بدون دمکراسی رادیکال، نه عملی است و نه قابل دسترسی. او درباره پیشرفت علوم و اخلاق میگوید، چنانچه در آینده براثر پیشرفت ژنتیک، دولت همه چیز را درباره تک تک افراد جامعه بداند، زندگی غیرقابل تحمل خواهد بود.

علایق و تحقیقات فلسفی-اجتماعی هابرماس جویای تاثیرات منفی ترقیات صنعتی روی انسان را نیز تعقیب میکنند. او مینویسد که ما در پروسه پیشرفت و تحول اجتماعی دونوع رسانه راشاهد هستیم: رسانه تفهیمی(بحثی، تماسی)، ورسانه هدایتی. از جمله عناصر رسانه(تفهیمی) ارتباط جمعی: خط، مطبوعات چاپی، رسانه های الکترونیکی، و غیره هستند. در کنار رسانه های ارتباط جمعی، رسانه های هدایتی مانند پول و قدرت قرار دارند. او اینگونه رسانه ها را در خدمت مستعمره نمودن جهان زندگی می نامد. در نظر او مفهوم جهان زندگی، نه عمل اجتماعی بلکه عمل تفهیمی یعنی عمل زبانی است. ادعا میشود که در آینده، وظیفه اصلی تئوریهای هابرماس، تجزیه و تحلیل هایی پیرامون زبان خواهد بود.

گرچه هابرماس در دانشگاه در رشته های تاریخ و فلسفه تحصیل کرده بود، برای او ولی فلسفه زبان بسیار مهم است، چون زبان ابزاری است در خدمت فهم و درک و روشنگری و روشنفکری. پایه های اصولی اجتماع در زبان قرار دارند. او روانپژوهی را نیزنوعی هنر فهم میداند. چون در روانشناسی، صحبت درمانی نقش مهمی دارد.

امروزه منقدین استالینیسم مینویسند ، گرچه اعضای مکتب فرانکفورت مخالف سرمایه داری آمریکا بودند، در حین حاکمیت فاشیسم در آلمان، بجای مهاجرت به شوروی، به آمریکا گریختند. هابرماس بعدها نظریه ضدآمریکایی مارکوزه را ادامه داد، خصوصا بعد از حمله هوایی بعد از 11سپتامر2001. هابرماس خود را از نظرسیاسی چپ میداند. او سالهاست که یکی از رهبران روشنفکران "چپ" در غرب بحساب می آید. او در مقاله "غرب متلاشی" در سال 2004نوشت که غرب را نه تروریسم بلکه سیاست غلط خارجی آمریکا از هم پاشیده است؛ یک رئیس جمهور مانند بوش که قبل از صبحانه و یا شروع کار، ابتدا عبادت کند، در سیاست نیز او نماینده بنیادگرایی دینی و ناسیونالیستی خواهد بود. هابرماس برای آینده، حکومت جهانی و قانونی؛ متکی به نظرات کانت را پیشنهاد میکند. او در برابر سیاست اتوریته آمریکا در زمان حال، خواهان یک حکومت اروپایی است که افساری به پوزه سیاست بازار آزاد سرمایه داری گلوبال بزند.