نظریه سازه انگاري Constructivism
نظریه سازه انگاري
محمد - امیرمحمدی
مجموعه تلاش هاي فكري انجام گرفته در روابط بين الملل به نظريه هاي انجاميده است كه بر اساس نسبت آنها با جهان (مسايل معرفت شناسي) به نظريه هاي تبييني و تاسيسي قابل تقسيم اند. نظريه هاي تبييني در پي بيان چرايي رفتار دولت ها بوده كه بر اين اساس روابط ميان دولت ها به عنوان امري خارجي نسبت به نظريه تلقي كرده و در مقابل اين، نظريه هاي تاسيسي قرار ميگيرند قائل به اين امر ميباشند كه واقعيت ها و روابط ميان ملت ها از طريق زبان، ايده ها و مفاهيم ايجاد شده شكل ميگيرند. در اوايل دهه80 ما شاهد طرحي نو براي مطالعه واقعيت ها پديده ها و رفتارهاي بين المللي هستيم كه حد فاصل ميان نظريات تبييني و تاسيسي قرار ميگيرد (1) از اين طرح نو تحت عنوان سازه انگاري ياد برده ميشود.
سازه انگاري رويکردي است که پيش از طرح در روابط بين الملل در جامعه شناسي مطرح بوده است. از اواخر 1980 و اوايل 1990 سازه انگاري به يکي از تئوري هاي اصلي روابط بين الملل تبديل شده است.
اين نگرش بر ساخت اجتماعي واقعيت تاکيد ميکند، که همه کنش هاي انساني در فضايي اجتماعي شکل ميگيرد و معنا پيدا ميکند و اين معنا سازي است که به واقعيات جهاني شکل ميدهد. در تئوري سازه انگاري، هويت ها، هنجارها و فرهنگ نقش مهميدر سياست هاي جهاني ايفا ميکنند. هويت ها و منافع دولت ها توسط هنجارها، تعاملات و فرهنگ ها ايجاد ميشود و اين "فرايند" است که موضوع تعامل دولت ها را تعيين مينمايد.
سازه انگاري به اين امر ميپردازد که چگونه هويت ها و هنجارهاي اجتماعي مردم ميتوانند با روابط نهادينه ميان آنها گسترش يابد(2) و روابط ميان دولت ها بر اساس معنايي است که آنها براي يکديگر قائلند.
در سازه انگاري از آن جا که منافع از روابط اجتماعي حاصل ميشود و روابط دولت ها با هم بر اساس معنايي است که آنها براي يکديگر قائلند. هويت يک امر رابطه اي است که به معناي درک از خود و انتظارات از ديگران است. عمل نسبت به ديگران بر اساس معنايي است که نسبت به آن کارگزار وجود دارد. همچنين اولويت هاي بين الملل کارگزاران بر اثر جامعه پذيري درون جامعه بين الملل حاصل ميشود.
نگاه سازه انگاران به هنجار ها و قواعد نيز مهم ميباشد در زمينه تاكيد بر هنجارها با نظريات ليبرال اشتراك دارند اما تفاوت محسوسي كه با ليبرال ها دارند اينست كه ليبرالها بر جنبه تنظيميهنجارها تاکيد دارند در حالي که سازه انگارها علاوه بر جنبه تنظيميبر جنبه تکويني آنها نيز توجه ميكنند و بر اين اعتقادند که هنجارها در پي فرايند هاي مانند تعاملات بوجود ميآيند. از ميان انديشمندان اين تئوري کراتاکويل، انف و کاتزنستاين بيشتر بر اهميت هنجارها تاکيد کرده اند.
طيف وسيعي از نظريات سازه انگاري از نوع متعارف آن تا راديكال باعث شده است تا عملياتي كردن اين نظريه مشکلات خاص خود را داشته باشد. اما با اين حال سه مورد كلي را انديشمندان اين رويکرد به عنوان گزاره هاي اصلي سازه انگاري پذيرفته اند.
اين سه مورد شامل موارد زير ميباشد:
1- ساختار هاي هنجاري و فکري به اندازه ساختار هاي مادي داراي اهميت ميباشند.
2- هويت ها و هنجارها در شکل گيري منافع و کنش ها نقش تعيين کننده دارند.
3- ساختار وکارگزار متقابلا به هم شکل ميدهند.
علاوه بر آن انديشمندان مختلف رهيافت سازه انگاري تقسيم بندي هاي از تئوري سازه انگاري و مفروضه هاي آن بيان نموده اند
واينر مهمترين گزاره هاي رهيافت سازه انگاري را بدين صورت بيان مينمايد:
1- محيط جهاني تنها به عوامل مادي محدود نميشود بلکه فاکتورهاي فکري و هنجاري نيز اهميت دارند.
2- خصوصيات دولت ها نتيجه تعاملات آنها ميباشد و اينکه دولت ها داراي صفات ذاتي و از پيش تعيين شده نميباشند.
3- منافع و هويت ها مفروض و از پيش داده نميباشند بلکه نتيجه تعامل اجتماعي ميباشند که در فرايندهاي بين المللي در معرض تغيير ميباشند.
4- انواع تعامل عبارتند از: مذاکرات / چانه زني - بحث و استدلال و ارتباط همگاني و عموميبا علامت ها و سخنراني ها.
5- تصميم گيري در امور جهاني در سه سطح صورت ميگيرد:
1- نهادهاي رسمي مثل رژيم هاي امنيتي
2- فرهنگ سياسي جهاني(حکومت قانون، قواعد و هنجارها)
3- فاکتورهاي انگاره اي از جمله الگوهاي دوستي و دشمني، روابط سياسي ميان کشورها.
سازه انگاري ابتدا بيشتر با نام الکساندر ونت شناخته ميشد ولي بدنبال ناتواني تئوري هاي سنتي در پيش بيني تحولات جهاني، توسط انديشمندان ديگر رشد و گسترش يافت و در حال حاضر يکي از تئوري هاي غالب در روابط بين الملل ميباشد. از انديشمندان برجسته سازه انگاري در روابط بين الملل ميتوان به استفان وارينگ، ميچل بارنت، نيکلاس اونف، کاتزنساين، راگي، ويور، چکل و انتوني کلارک اشاره کرد.
علاوه بر واينر، چكل نيز به تقسيم بندي رهيافت سازه انگاري پرداخته است. وي اين رهيافت را به سه دسته هويتي، تفسيري و راديکال / انتقادي تقسيم ميکند. سازه انگاري هويتي که مکتب حاکم در ايالات متحده ميباشد به بررسي نقش هنجارها و در موارد معدودتري به نقش هويت ها در شکل گيري نتايج سياست بين الملل ميپردازد. انديشمندان اين دسته از لحاظ معرفت شناسي پوزيتويست اند که بيشتر به تاثير يک پديده بر پديده ديگر ميپردازد(تاثير علي هنجارها). سازه انگاري تفسيري که عموميت بيشتري در اروپا دارد به بررسي نقش زبان در ساخت واقعيت اجتماعي ميپردازد که از لحاظ معرفت شناسي پست- پوزيتويست ميباشند در اين تئور ي به تاثير a بر b پرداخته نميشود. بلکه به مقدور بودن (ممکن و شدني بودن آنها ميپردازد) و به تشريح مضمون هويت دولت ها در يک مورد خاص ميپردازد. سازه گرايي راديکال / انتقادي از کانون هاي زبان شناختي حمايت و پشتيباني ميکند. اما با تاکيد بر بازتوليد هويت ها داراي يک بعد هنجاري صريحي است. هر دو سازه انگاران تفسيري و راديکال / انتقادي، منابع اساسي تئوريکشان به رهيافت زبانشناختي ويتگنشتاين بر ميگردد و در تحليل هايشان با تاکيدي که بر گفتمان هاي فکري و معرفتي و بازي هاي زباني دارند در جرگه پست مدرن ها قرار ميگيرند.
همچنين دايز سازه انگاري را به دو دسته اجتماعي و تئوريکي تقسيم ميکند.(3) در نوع اجتماعي آن به صفت يا کيفيت واقعيت اجتماعي پرداخته ميشود (کاتزنستاين و گيدنز) و نوع تئوريکي آن به شرايط و وضعيت دانشمان از واقعيت ميپردازد. معمولا تاكيد صرف بر هويت و فاكتورهاي ايده اي در روابط بين الملل به معناي سازه انگار بودن و تحليل سازه انگارانه از بحث و يا موضوع نميباشد.
رويس اسميت سازه انگاري را به دو دسته فراملي و داخلي(اجتماعي) تقسيم ميکند که در سطح بين الملل بر نقش هنجارهاي بين المللي و در سطح داخلي بر هنجارهاي درون جامعه اشاره دارد.
اين رهيافت اعتقاد دارد که سياست بين الملل در قالب جامعه بين الملل شکل ميگيرد، (4) اين جامعه بر اساس هنجارها و قواعد خاصي قرار دارد و اين هنجارها و قواعدند که بر اساس آن منافع را شکل ميدهند و هنجارها دليل عقلاني رفتار بهتر دولت ها را فراهم مينمايند.
اين رويکرد صرفا بر شرايط و نيروهاي مادي تکيه نکرده، بلکه اولويت اصلي را به انگاره ها و انديشه ها ميدهد و تمرکز اصلي شان بر روي اعتقادات بين الاذهاني که در سطح گسترده ميان مردمان جهاني مشترک اند، قرار ميدهند. منافع و هويت هاي انسانها از طريق همان اعتقادات مشترک شکل گرفته و تبيين ميشوند.
در چارچوب تحليل سازه انگاري نميتوان سياست بين الملل را در حد يک سلسله تعاملات و رفتار هاي عقلايي و در چارچوب هاي صرف مادي و نهادي در سطوح ملي و بين الملل تقليل داد زيرا تعاملات دولت ها بر اساس يک سلسله منافع ملي تثبيت شده، شکل نگرفته است. بلکه در طول زمان به صورت نوعي الگوي رفتاري ازطريق هويت ها شکل مييابند (5) و يا باعث تشکيل هويت ميشوند.
سازه انگاري اجتماعي مدلي از تعاملات بين المللي را ارائه ميدهد که طي آن مساعي لازم را به عمل ميآورد تا تاثير هنجاري ساختار هاي نهادي بنيادي را بررسي کرده و ارتباط ميان دگرگوني هاي هنجاري، هويت و منافع دولت ها را مشخص نمايد. از آنجا که هويت دولت ها به زمينه هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي بستگي دارد بنابراين در وضعيت متغير به سر ميبرند، منافع مانند هويت ها از طريق عملکرد هاي اجتماعي حاصل ميشود.
براي حصول اطمينان از يک سطح قابل پيش بيني و نظم در سياست بين الملل و نيز جامعه داخلي، هويت يک امر ضروري به حساب ميآيد. سازه گرايان بر نقش فرهنگ در روابط بين الملل تاکيد دارند و کانون توجه آنان آگاهي بشري و نقشي است که اين آگاهي در روابط بين الملل ايفا ميکند. در اين رويکرد ساختار و کارگزار به شکلي متقابل بر هم تاثير ميگذارند. ساختار جدا از رويه هاي کنشگران وجود ندارد.
در اين رويکرد دولتها نهادهاي هستند که موجوديت و خصوصيتشان وابسته به باز توليد انواع خاصي از رويه هاست. دولت صرفا واحد حقوقي و يا سازمان رسمي نيست (6)بلکه مجموعه اي از رويه هاست که به شکل هنجاري قوام يافتند.
در اينجا خلاصه اي از تئوري سازه انگاري از ديد سه انديشمند برجسته اين مکتب بيان ميکنيم:
راگي سازه انگاري اجتماعي را آگاهي بشري و نقشش در امور بين الملل ميداند که متکي بر بعد بين ذهني کنش بشري است. وي بيان ميکند که هويت هاي بازيگران و منافعشان از لحاظ اجتماعي ساخته شده اند و حقيقت هاي اجتماعي براي دوام شان نياز به نهادهاي بشري(پول، ازدواج، حاکميت و...) دارند.
تاهامو، سازه انگاري را چارچوبي براي تحليل روابط بين الملل ميداند که ريشه اش به جامعه شناسي بر ميگردد و داراي فرضيات مشترکي با مکتب انگليسي است. (7)در اين رهيافت دولت ها را به مثابه موجودات اجتماعي اند که رفتارشان از قواعد، هنجارها، نهادها و هويت ها مشتق شده است. وي سازه انگاري را به عنوان يک آلترناتيو تئوريکي در مطالعه روابط بين الملل ميداند.
ونت در تئوري اجتماعي سياست بين الملل بيان ميکند که تعامل ميان بازيگران بستگي به ساختار دانش سيستم بين الملل دارد. دانش را به عنوان فرهنگ و معاني مشترک تعريف ميکند. تاثير و هستي فرهنگ جدا از عقايد اشخاص نميتواند باشد اما در عين حال به آنها نيز محدود نميشود بلکه بستگي به چگونگي مفهوم سازي ديگران دارد ونت به سه سطح کلان از ساختار هاي دانش يا فرهنگ به نام هاي هابزي، کانتي و لاکي اشاره ميكند. رفتار دولت ها در سياست خارجي بستگي به نوع فرهنگي است كه در خود دروني كرده اند. در فرهنگ هابزي تلاش براي پيروزي و تخريب ديگران وجود دارد، تاکيد زيادي بر فاکتورهاي نظاميدارد و اگر جنگي هم رخ دهد دولت ها زورشان را محدود نخواهند کرد. در فرهنگ لاکي دولت ها علي الرغم تضاد هاي که دارند به حاکميت هم احترام ميگذارند قدرت نظاميمهم است اما يک اولويت نيست. در فرهنگ کانتي دولت ها منازعات خود را بدون جنگ و خونريزي حل و فصل ميکنند و دولت ها به صورت تيميعمل ميکنند. دولت ها بر حسب نوع دروني کردن اين فرهنگ ها در خود رفتار متفاوتي را درسياست خارجي اتخاذ ميکنند(8) و به تبع وضعيت نقش آنها نيز متفاوت خواهد بود.
به نظر ونت سازه انگاري يک تئوري ساختاري از سيستم بين الملل است که:
1- دولت ها واحد هاي اصلي تحليل کردن تئوري سياست بين الملل ميباشند.
2- ساختار هاي اساسي در سيستم دولت ها بين الذهني اند.
3- هويت ها و منافع دولت ها توسط ساختار هاي اجتماعي شان و در فرايند تعامل ساخته ميشوند.
4- ساختار و کارگزار به صورت متقابل بر هم اثر ميگذارند.
مهمترين تاکيد ونت بر هويت ميباشد که در فرايند تعامل بين دولت ها ايجاد ميشود.
در نهايت ديويد پاتريك هاگتن (9) اشتراكات ميان شاخه هاي مختلف سازه انگاري به صورت زير بيان ميدارد:
- اولين اشتراك تفاوت ميان حقايق تاسيسي و مفروض است، اينكه مسائل اطراف ما بستگي به عقايد ايده اي ما به آنها دارد. تقريبا تمام سازه انگاران به فاكتورهاي ايده اي در تعيين حقايق اجتماعي توجه دارند.
- ساختار و كارگزار متقابلا ساخته ميشوند و يكي بر ديگري برتري و تسلط ندارد.
- ايده ها، هويت ها منافع دولت ها را شكل يا تكوين ميدهند و تاكيد خاصي بر ايده هاي جمعي و هنجارها دارند همان طور كه فيننمور و سكينك نوشته اند، فاكتورهاي ايده اي قابل تقليل به اشخاص نيستند.
- چهارمين فاكتور مشترك را هويت ها ميداند كه اين مورد توسط انسان ها و ايده هايشان ساخته ميشود.
انديشمندان سازه انگاري علاوه بر اشتراکاتي که بين آنها در زمينه تاکيد بر فاکتورهاي ايده اي و فکري وجود دارد اما در عين حال تفاوت هاي نيز بين آنها وجود دارد که عمده اين تفاوت ها درتعيين سطح تحليل اين انديشمندان ميباشد (10) و اين امر باعث شده است تا شاهد شاخه هاي متععدي در اين تئوري باشيم. براي مثال الکساندر ونت به اهميت تعاملات دولت ها روي سيستم بين الملل، کاتزنستاين به اهميت هنجارهاي ملي در سياست بين الملل، توماس رايس به اهميت هنجارهاي فراملي (منطقه اي و يا بين المللي) در سياست هاي داخلي و توماس دايز به اهميت اشکال حکمراني (شبکه اي، جامعه اقتصادي، دولت فدرال و همکاري دولت ها) بر بازيگران سياسي توجه اساسي دارند.
منابع:
1. جهانگير گرمي، تحولات سياست خارجي روسيه: هويت دولت و مساله غرب، چاپ اول (تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1384)، صفحه 27.
2. ناصر هاديان، "سازه انگاري: از روابط بينالملل تا سياست خارجي" فصلنامه سياست خارجي، سال ۱۷، ش ۴، (زمستان ۱۳۸۲): ص ۹۱۵.
3. جهانگير کرمي، "سياست خارجي از منظر تکوينگرايي اجتماعي" راهبرد، شماره ۳۱، (بهار ۱۳۸۳): ص ۱۶۰.
4. Wiener, Antje , ” onstructivism: The Limits of Bridging Gaps”, Available at: http: / / www.ciaonet.org / olj / jird / jird_sep03_wia01.pdf (may 2003)
5. Jeffrey T Checkel, “The constructivist turn in international relations theory” World Politics – Vol.50, No.2,(January 1998), pp. 324- 348.
6. V. Kubálková, Foreign Policy in a Constructed World, (New York: M.E. Sharpe, 2001), p80.
7. آندرو لينک ليتر، نو واقع گرايي، نظزيه انتقادي و مکتب برسازي، مترجم عليرضا طيب، چاپ اول (تهران: دفتر مطالعات سياسي، 1386)، 210.
8. Zehfuss Maja, Constructivism in International Relations, (londan: Cambridge Univ Pr, 2002), p, 157.
9. الکساندر ونت، نظريه اجتماعي سياست بين الملل، مترجم حميرا مشيرزاده، چاپ اول (تهران:وزارت امورخارجه، 1385)، 227.
9. David Patrick Houghton, “Reinvigorating the Study of Foreign Policy Decision Making: Toward 1
مجموعه تلاش هاي فكري انجام گرفته در روابط بين الملل به نظريه هاي انجاميده است كه بر اساس نسبت آنها با جهان (مسايل معرفت شناسي) به نظريه هاي تبييني و تاسيسي قابل تقسيم اند. نظريه هاي تبييني در پي بيان چرايي رفتار دولت ها بوده كه بر اين اساس روابط ميان دولت ها به عنوان امري خارجي نسبت به نظريه تلقي كرده و در مقابل اين، نظريه هاي تاسيسي قرار ميگيرند قائل به اين امر ميباشند كه واقعيت ها و روابط ميان ملت ها از طريق زبان، ايده ها و مفاهيم ايجاد شده شكل ميگيرند. در اوايل دهه80 ما شاهد طرحي نو براي مطالعه واقعيت ها پديده ها و رفتارهاي بين المللي هستيم كه حد فاصل ميان نظريات تبييني و تاسيسي قرار ميگيرد (1) از اين طرح نو تحت عنوان سازه انگاري ياد برده ميشود.
سازه انگاري رويکردي است که پيش از طرح در روابط بين الملل در جامعه شناسي مطرح بوده است. از اواخر 1980 و اوايل 1990 سازه انگاري به يکي از تئوري هاي اصلي روابط بين الملل تبديل شده است.
اين نگرش بر ساخت اجتماعي واقعيت تاکيد ميکند، که همه کنش هاي انساني در فضايي اجتماعي شکل ميگيرد و معنا پيدا ميکند و اين معنا سازي است که به واقعيات جهاني شکل ميدهد. در تئوري سازه انگاري، هويت ها، هنجارها و فرهنگ نقش مهميدر سياست هاي جهاني ايفا ميکنند. هويت ها و منافع دولت ها توسط هنجارها، تعاملات و فرهنگ ها ايجاد ميشود و اين "فرايند" است که موضوع تعامل دولت ها را تعيين مينمايد.
سازه انگاري به اين امر ميپردازد که چگونه هويت ها و هنجارهاي اجتماعي مردم ميتوانند با روابط نهادينه ميان آنها گسترش يابد(2) و روابط ميان دولت ها بر اساس معنايي است که آنها براي يکديگر قائلند.
در سازه انگاري از آن جا که منافع از روابط اجتماعي حاصل ميشود و روابط دولت ها با هم بر اساس معنايي است که آنها براي يکديگر قائلند. هويت يک امر رابطه اي است که به معناي درک از خود و انتظارات از ديگران است. عمل نسبت به ديگران بر اساس معنايي است که نسبت به آن کارگزار وجود دارد. همچنين اولويت هاي بين الملل کارگزاران بر اثر جامعه پذيري درون جامعه بين الملل حاصل ميشود.
نگاه سازه انگاران به هنجار ها و قواعد نيز مهم ميباشد در زمينه تاكيد بر هنجارها با نظريات ليبرال اشتراك دارند اما تفاوت محسوسي كه با ليبرال ها دارند اينست كه ليبرالها بر جنبه تنظيميهنجارها تاکيد دارند در حالي که سازه انگارها علاوه بر جنبه تنظيميبر جنبه تکويني آنها نيز توجه ميكنند و بر اين اعتقادند که هنجارها در پي فرايند هاي مانند تعاملات بوجود ميآيند. از ميان انديشمندان اين تئوري کراتاکويل، انف و کاتزنستاين بيشتر بر اهميت هنجارها تاکيد کرده اند.
طيف وسيعي از نظريات سازه انگاري از نوع متعارف آن تا راديكال باعث شده است تا عملياتي كردن اين نظريه مشکلات خاص خود را داشته باشد. اما با اين حال سه مورد كلي را انديشمندان اين رويکرد به عنوان گزاره هاي اصلي سازه انگاري پذيرفته اند.
اين سه مورد شامل موارد زير ميباشد:
1- ساختار هاي هنجاري و فکري به اندازه ساختار هاي مادي داراي اهميت ميباشند.
2- هويت ها و هنجارها در شکل گيري منافع و کنش ها نقش تعيين کننده دارند.
3- ساختار وکارگزار متقابلا به هم شکل ميدهند.
علاوه بر آن انديشمندان مختلف رهيافت سازه انگاري تقسيم بندي هاي از تئوري سازه انگاري و مفروضه هاي آن بيان نموده اند
واينر مهمترين گزاره هاي رهيافت سازه انگاري را بدين صورت بيان مينمايد:
1- محيط جهاني تنها به عوامل مادي محدود نميشود بلکه فاکتورهاي فکري و هنجاري نيز اهميت دارند.
2- خصوصيات دولت ها نتيجه تعاملات آنها ميباشد و اينکه دولت ها داراي صفات ذاتي و از پيش تعيين شده نميباشند.
3- منافع و هويت ها مفروض و از پيش داده نميباشند بلکه نتيجه تعامل اجتماعي ميباشند که در فرايندهاي بين المللي در معرض تغيير ميباشند.
4- انواع تعامل عبارتند از: مذاکرات / چانه زني - بحث و استدلال و ارتباط همگاني و عموميبا علامت ها و سخنراني ها.
5- تصميم گيري در امور جهاني در سه سطح صورت ميگيرد:
1- نهادهاي رسمي مثل رژيم هاي امنيتي
2- فرهنگ سياسي جهاني(حکومت قانون، قواعد و هنجارها)
3- فاکتورهاي انگاره اي از جمله الگوهاي دوستي و دشمني، روابط سياسي ميان کشورها.
سازه انگاري ابتدا بيشتر با نام الکساندر ونت شناخته ميشد ولي بدنبال ناتواني تئوري هاي سنتي در پيش بيني تحولات جهاني، توسط انديشمندان ديگر رشد و گسترش يافت و در حال حاضر يکي از تئوري هاي غالب در روابط بين الملل ميباشد. از انديشمندان برجسته سازه انگاري در روابط بين الملل ميتوان به استفان وارينگ، ميچل بارنت، نيکلاس اونف، کاتزنساين، راگي، ويور، چکل و انتوني کلارک اشاره کرد.
علاوه بر واينر، چكل نيز به تقسيم بندي رهيافت سازه انگاري پرداخته است. وي اين رهيافت را به سه دسته هويتي، تفسيري و راديکال / انتقادي تقسيم ميکند. سازه انگاري هويتي که مکتب حاکم در ايالات متحده ميباشد به بررسي نقش هنجارها و در موارد معدودتري به نقش هويت ها در شکل گيري نتايج سياست بين الملل ميپردازد. انديشمندان اين دسته از لحاظ معرفت شناسي پوزيتويست اند که بيشتر به تاثير يک پديده بر پديده ديگر ميپردازد(تاثير علي هنجارها). سازه انگاري تفسيري که عموميت بيشتري در اروپا دارد به بررسي نقش زبان در ساخت واقعيت اجتماعي ميپردازد که از لحاظ معرفت شناسي پست- پوزيتويست ميباشند در اين تئور ي به تاثير a بر b پرداخته نميشود. بلکه به مقدور بودن (ممکن و شدني بودن آنها ميپردازد) و به تشريح مضمون هويت دولت ها در يک مورد خاص ميپردازد. سازه گرايي راديکال / انتقادي از کانون هاي زبان شناختي حمايت و پشتيباني ميکند. اما با تاکيد بر بازتوليد هويت ها داراي يک بعد هنجاري صريحي است. هر دو سازه انگاران تفسيري و راديکال / انتقادي، منابع اساسي تئوريکشان به رهيافت زبانشناختي ويتگنشتاين بر ميگردد و در تحليل هايشان با تاکيدي که بر گفتمان هاي فکري و معرفتي و بازي هاي زباني دارند در جرگه پست مدرن ها قرار ميگيرند.
همچنين دايز سازه انگاري را به دو دسته اجتماعي و تئوريکي تقسيم ميکند.(3) در نوع اجتماعي آن به صفت يا کيفيت واقعيت اجتماعي پرداخته ميشود (کاتزنستاين و گيدنز) و نوع تئوريکي آن به شرايط و وضعيت دانشمان از واقعيت ميپردازد. معمولا تاكيد صرف بر هويت و فاكتورهاي ايده اي در روابط بين الملل به معناي سازه انگار بودن و تحليل سازه انگارانه از بحث و يا موضوع نميباشد.
رويس اسميت سازه انگاري را به دو دسته فراملي و داخلي(اجتماعي) تقسيم ميکند که در سطح بين الملل بر نقش هنجارهاي بين المللي و در سطح داخلي بر هنجارهاي درون جامعه اشاره دارد.
اين رهيافت اعتقاد دارد که سياست بين الملل در قالب جامعه بين الملل شکل ميگيرد، (4) اين جامعه بر اساس هنجارها و قواعد خاصي قرار دارد و اين هنجارها و قواعدند که بر اساس آن منافع را شکل ميدهند و هنجارها دليل عقلاني رفتار بهتر دولت ها را فراهم مينمايند.
اين رويکرد صرفا بر شرايط و نيروهاي مادي تکيه نکرده، بلکه اولويت اصلي را به انگاره ها و انديشه ها ميدهد و تمرکز اصلي شان بر روي اعتقادات بين الاذهاني که در سطح گسترده ميان مردمان جهاني مشترک اند، قرار ميدهند. منافع و هويت هاي انسانها از طريق همان اعتقادات مشترک شکل گرفته و تبيين ميشوند.
در چارچوب تحليل سازه انگاري نميتوان سياست بين الملل را در حد يک سلسله تعاملات و رفتار هاي عقلايي و در چارچوب هاي صرف مادي و نهادي در سطوح ملي و بين الملل تقليل داد زيرا تعاملات دولت ها بر اساس يک سلسله منافع ملي تثبيت شده، شکل نگرفته است. بلکه در طول زمان به صورت نوعي الگوي رفتاري ازطريق هويت ها شکل مييابند (5) و يا باعث تشکيل هويت ميشوند.
سازه انگاري اجتماعي مدلي از تعاملات بين المللي را ارائه ميدهد که طي آن مساعي لازم را به عمل ميآورد تا تاثير هنجاري ساختار هاي نهادي بنيادي را بررسي کرده و ارتباط ميان دگرگوني هاي هنجاري، هويت و منافع دولت ها را مشخص نمايد. از آنجا که هويت دولت ها به زمينه هاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي بستگي دارد بنابراين در وضعيت متغير به سر ميبرند، منافع مانند هويت ها از طريق عملکرد هاي اجتماعي حاصل ميشود.
براي حصول اطمينان از يک سطح قابل پيش بيني و نظم در سياست بين الملل و نيز جامعه داخلي، هويت يک امر ضروري به حساب ميآيد. سازه گرايان بر نقش فرهنگ در روابط بين الملل تاکيد دارند و کانون توجه آنان آگاهي بشري و نقشي است که اين آگاهي در روابط بين الملل ايفا ميکند. در اين رويکرد ساختار و کارگزار به شکلي متقابل بر هم تاثير ميگذارند. ساختار جدا از رويه هاي کنشگران وجود ندارد.
در اين رويکرد دولتها نهادهاي هستند که موجوديت و خصوصيتشان وابسته به باز توليد انواع خاصي از رويه هاست. دولت صرفا واحد حقوقي و يا سازمان رسمي نيست (6)بلکه مجموعه اي از رويه هاست که به شکل هنجاري قوام يافتند.
در اينجا خلاصه اي از تئوري سازه انگاري از ديد سه انديشمند برجسته اين مکتب بيان ميکنيم:
راگي سازه انگاري اجتماعي را آگاهي بشري و نقشش در امور بين الملل ميداند که متکي بر بعد بين ذهني کنش بشري است. وي بيان ميکند که هويت هاي بازيگران و منافعشان از لحاظ اجتماعي ساخته شده اند و حقيقت هاي اجتماعي براي دوام شان نياز به نهادهاي بشري(پول، ازدواج، حاکميت و...) دارند.
تاهامو، سازه انگاري را چارچوبي براي تحليل روابط بين الملل ميداند که ريشه اش به جامعه شناسي بر ميگردد و داراي فرضيات مشترکي با مکتب انگليسي است. (7)در اين رهيافت دولت ها را به مثابه موجودات اجتماعي اند که رفتارشان از قواعد، هنجارها، نهادها و هويت ها مشتق شده است. وي سازه انگاري را به عنوان يک آلترناتيو تئوريکي در مطالعه روابط بين الملل ميداند.
ونت در تئوري اجتماعي سياست بين الملل بيان ميکند که تعامل ميان بازيگران بستگي به ساختار دانش سيستم بين الملل دارد. دانش را به عنوان فرهنگ و معاني مشترک تعريف ميکند. تاثير و هستي فرهنگ جدا از عقايد اشخاص نميتواند باشد اما در عين حال به آنها نيز محدود نميشود بلکه بستگي به چگونگي مفهوم سازي ديگران دارد ونت به سه سطح کلان از ساختار هاي دانش يا فرهنگ به نام هاي هابزي، کانتي و لاکي اشاره ميكند. رفتار دولت ها در سياست خارجي بستگي به نوع فرهنگي است كه در خود دروني كرده اند. در فرهنگ هابزي تلاش براي پيروزي و تخريب ديگران وجود دارد، تاکيد زيادي بر فاکتورهاي نظاميدارد و اگر جنگي هم رخ دهد دولت ها زورشان را محدود نخواهند کرد. در فرهنگ لاکي دولت ها علي الرغم تضاد هاي که دارند به حاکميت هم احترام ميگذارند قدرت نظاميمهم است اما يک اولويت نيست. در فرهنگ کانتي دولت ها منازعات خود را بدون جنگ و خونريزي حل و فصل ميکنند و دولت ها به صورت تيميعمل ميکنند. دولت ها بر حسب نوع دروني کردن اين فرهنگ ها در خود رفتار متفاوتي را درسياست خارجي اتخاذ ميکنند(8) و به تبع وضعيت نقش آنها نيز متفاوت خواهد بود.
به نظر ونت سازه انگاري يک تئوري ساختاري از سيستم بين الملل است که:
1- دولت ها واحد هاي اصلي تحليل کردن تئوري سياست بين الملل ميباشند.
2- ساختار هاي اساسي در سيستم دولت ها بين الذهني اند.
3- هويت ها و منافع دولت ها توسط ساختار هاي اجتماعي شان و در فرايند تعامل ساخته ميشوند.
4- ساختار و کارگزار به صورت متقابل بر هم اثر ميگذارند.
مهمترين تاکيد ونت بر هويت ميباشد که در فرايند تعامل بين دولت ها ايجاد ميشود.
در نهايت ديويد پاتريك هاگتن (9) اشتراكات ميان شاخه هاي مختلف سازه انگاري به صورت زير بيان ميدارد:
- اولين اشتراك تفاوت ميان حقايق تاسيسي و مفروض است، اينكه مسائل اطراف ما بستگي به عقايد ايده اي ما به آنها دارد. تقريبا تمام سازه انگاران به فاكتورهاي ايده اي در تعيين حقايق اجتماعي توجه دارند.
- ساختار و كارگزار متقابلا ساخته ميشوند و يكي بر ديگري برتري و تسلط ندارد.
- ايده ها، هويت ها منافع دولت ها را شكل يا تكوين ميدهند و تاكيد خاصي بر ايده هاي جمعي و هنجارها دارند همان طور كه فيننمور و سكينك نوشته اند، فاكتورهاي ايده اي قابل تقليل به اشخاص نيستند.
- چهارمين فاكتور مشترك را هويت ها ميداند كه اين مورد توسط انسان ها و ايده هايشان ساخته ميشود.
انديشمندان سازه انگاري علاوه بر اشتراکاتي که بين آنها در زمينه تاکيد بر فاکتورهاي ايده اي و فکري وجود دارد اما در عين حال تفاوت هاي نيز بين آنها وجود دارد که عمده اين تفاوت ها درتعيين سطح تحليل اين انديشمندان ميباشد (10) و اين امر باعث شده است تا شاهد شاخه هاي متععدي در اين تئوري باشيم. براي مثال الکساندر ونت به اهميت تعاملات دولت ها روي سيستم بين الملل، کاتزنستاين به اهميت هنجارهاي ملي در سياست بين الملل، توماس رايس به اهميت هنجارهاي فراملي (منطقه اي و يا بين المللي) در سياست هاي داخلي و توماس دايز به اهميت اشکال حکمراني (شبکه اي، جامعه اقتصادي، دولت فدرال و همکاري دولت ها) بر بازيگران سياسي توجه اساسي دارند.
منابع:
1. جهانگير گرمي، تحولات سياست خارجي روسيه: هويت دولت و مساله غرب، چاپ اول (تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1384)، صفحه 27.
2. ناصر هاديان، "سازه انگاري: از روابط بينالملل تا سياست خارجي" فصلنامه سياست خارجي، سال ۱۷، ش ۴، (زمستان ۱۳۸۲): ص ۹۱۵.
3. جهانگير کرمي، "سياست خارجي از منظر تکوينگرايي اجتماعي" راهبرد، شماره ۳۱، (بهار ۱۳۸۳): ص ۱۶۰.
4. Wiener, Antje , ” onstructivism: The Limits of Bridging Gaps”, Available at: http: / / www.ciaonet.org / olj / jird / jird_sep03_wia01.pdf (may 2003)
5. Jeffrey T Checkel, “The constructivist turn in international relations theory” World Politics – Vol.50, No.2,(January 1998), pp. 324- 348.
6. V. Kubálková, Foreign Policy in a Constructed World, (New York: M.E. Sharpe, 2001), p80.
7. آندرو لينک ليتر، نو واقع گرايي، نظزيه انتقادي و مکتب برسازي، مترجم عليرضا طيب، چاپ اول (تهران: دفتر مطالعات سياسي، 1386)، 210.
8. Zehfuss Maja, Constructivism in International Relations, (londan: Cambridge Univ Pr, 2002), p, 157.
9. الکساندر ونت، نظريه اجتماعي سياست بين الملل، مترجم حميرا مشيرزاده، چاپ اول (تهران:وزارت امورخارجه، 1385)، 227.
9. David Patrick Houghton, “Reinvigorating the Study of Foreign Policy Decision Making: Toward 1
Constructivist Approach”, Foreign Policy Analysis, Vol.3, NO.1 (January 2007) PP. 24- 45
منبع: هفته نامه - خردنامه همشهري
+ نوشته شده در ساعت توسط
|