الزامات سياست خارجي توسعه
الزامات سياست خارجي توسعه
سيد محمد كاظم سجاد پور
به طور كلي بحثهاي مربوط به سياست خارجي در مباحث مربوط به توسعه ايران چندان مورد توجه قرار نگرفته است در سالهاي اخير به ابعاد سياسي توسعه تا حدودي توجه ميشود و نوعا به مباحث ديگر در توسعه پرداخته شده است حتي زماني كه بحث و مباحث سياسي مطرح ميباشد، عمدتا مباحث سياسي داخلياند كه در كانون توجه قرار ميگيرند. البته اين قابل درك و توجه است ولي يك خلا در زمينه علوم توسعه به سياست خارجي به چشم مي خورد و علتهاي خاص خود را دارد ولي هر چه كه هست ايران در جهاني زندگي ميكند كه مرتب در حال تلاطم و دگرگوني ميباشد و سرنوشت توسعه ايران با سرنوشت چگونگي جهان و به خصوص محيط اطراف و سياست خارجي آن در ارتباط است. ابعاد سياست خارجي توسعه ايران به عنوان يك موضوع مهم مطرح ميگردد: براي اينكه بحث روشنتر شود و اين چارچوب مفهومي بهتر معرفي شود با اين مقدمه كوتاه سه پرسش را مطرح و سعي ميكنم به آنها جواب دهم.
1- در يك سطح كلان چه رابطهاي بين سياست خارجي و توسعه وجود دارد؟
2- مورد ايران و مطالعه گذشته در اين رابطه و وضعيتي كه ايران دارد چه چيزهايي را به ما مي گويد؟
3- بايد به چه توصيه هاي اجرايي در برنامهريزي هاي توسعه از بعد سياست خارجي توجه كرد؟
در رابطه با سئوال اول در بحث رابطه بين توسعه و سياست خارجي ميتوان به سه نقش سياست خارجي اشاره كرد. رابطه اول آن كه «سياست خارجي تسهيل كننده توسعه»است البته من مفهوم رشد و توسعه را به مفهوم عام آن بكار ميبرم و وارد بحثهاي متفاوتي كه در زمينههاي نظريههاي مربوط به اين حوزه هست نخواهم شد. سياست خارجي ميتواند توسعه يك كشور را تسهيل و يا موانعي در اين زمينه ايجاد كند. ولي به طور كلي از نظر تئوريك و مفهومي بايد بر اين نكته تأكيد كرد كه سياست خارجي ميتواند در اختيار توسعه كشورها باشد و زمينه توسعه را فراهم كند.
ب . نقش دوم «بهرهبرداري از امكاناتي» است كه معمولان در سطح جهاني براي توسعه در نظر گرفته شده است و امكانات زيادي سازمانهاي بين المللي مختلف و به طور كلي جامعه جهاني براي توسعه به مفهوم عام فراهم كرده كه از مجراي سياست خارجي اين قابل تأمين است.
پ . نقش سوم «جلوگيري از هزينهها» و در واقع صرفهجوييهاي ملي از طريق ايجاد محيط مناسب پيرامون نقشي است كه سياست خارجي در توسعه به مفهوم عام دارد به اين معني كه فقدان جنگ كه هدف نهايي ديپلماسي است، شرط اصلي و اوليه هر گونه توسعهاي است. ميدانيد جنگ طبق تعريف كلاسيك زماني رخ مي دهد كه ديپلماسي شكست ميخورد و اين به معني صرفه جويي كردن به نفع توسعه ميباشد.
در كنار اين نقش سه گانه توسعه نكته مهم اين است كه كار سياست خارجي كه فقط كار وزارت خارجه نيست، مجموعهاي كه سياست خارجي را در هر كشور اداره ميكنند يك مأموريت دارد و آن توليد امنيت است. البته امنيت از طريق توسعه امكان پذير است و بدون توسعه امنيتي در كار نيست. اما بايد تأكيد كرد كه كاري كه توسعه براي سياست خارجي ميكند توليد امنيت است و اين رابطه به اصطلاح رابطه خيلي مشخصي است همچنين بايد در نظر بگيريم امنيت چند وجهي و تركيبي است و جميع جهات حيات اجتماعي را در بر ميگيرد.
اگر الگوهاي جاري توسعه موفق يا ناموفق هر دو را در نظر بگيريم، ميبينيم كه يك عنصر سياست خارجي هميشه حاضر بوده است و اين شامل الگوهاي مربوط به چين و ژاپن و جنوب شرق آسيا و ساير الگوها ميشود. در مورد ايران قبل از انقلاب هم ابعاد سياست خارجي مدنظر بوده ولي تركيب بين همه حوزهها به عنوان يك حوزه رشد متعادل و متوازن وجود نداشته است كه در نهايت به مشكلات بزرگي منجر ميشود.
در نهايت اينكه سياست خارجي يك رابطه ديگر با توسعه پيدا ميكند و آن در نحوه نگرش در «سياست خارجي توسعه يافتگي» است بدين صورت كه سياست خارجي در يك كشور توسعه يافته بايد بر تحليلهاي علمي واقع بينانه، تعادل بين ابزار و اهداف و تعيين نقش مؤثر و مشخص استوار باشد. من در اينجا لازم است از كتابي كه آقاي دكتر طباطبايي زحمت تصحيح و چاپ آن را داشتند به نام سقوط اصفهان ياد كنم كه واقعا يك اثر درجه يك تحليلي است. كتاب كوتاهي است مربوط به يك كشيش لهستاني الاصل كه 15 سال آخر دوره صفويه در اصفهان زندگي ميكرده است، اخيرا اين كتاب تصحيح و منتشر شده و واقعا خواندني است و نشان مي دهد كه ديد تحليلي به چه معني است. به هر حال توسعه و سياست خارجي با هم رابطه خيلي تنگاتنگ و محكمي دارند.
اما در خصوص سئوال دوم يعني مطالعه مورد ايران به سه نكته اشاره ميكنم. اول سياست خارجي در برنامههاي توسعه همانطور كه در مقدمه اشاره كردم به جز اين اواخر اين بحث جايگاهي ندارد و انگار توسعه ايران در فضايي منفك از فضاي منطقه و بين الملللي يك شرايط به اصطلاح با ثبات و بدون تغيير و تحول نگاه ميشود، در حالي كه ذات سياست بين المللي تغيير و تحول دائمي است.
دومين نكته در مورد ايران اين است كه سياست خارجي يك ظرفيتهاي خاصي براي توسعه ايران دارد، در كنار بحثهاي كلاني كه اشاره شد بايد تأكيد كنم كه ابعادي از ظرفيتهاي سياست خارجي ايران در توليد و توزيع و رشد و توسعه ايران مي تواند نقش بسزايي داشته باشد. به عنوان مثال موقعيت ترانزيتي ايران را در نظر بگيريد. اين ظرفيت ترانزيتي فقط مربوط به رفت و آمد كاميونهاي و بار و كالا و به اصطلاح خط لوله نيست كه البته شامل همه اين موارد ميشود. همه اين موارد مهماند و امكان خاصي را براي توسعه ايران فراهم ميكند، كه بينظير و واقعا در جهان منحصر است. من به ترانزيت سياسي هم توجه دارم كه ايران موقعيت خاصي در اين زمينه دارد و به تعبيري كه اقبال لاهوري سالها پيش در يك شعر گفته كه «اميدوارم روزي تهران ژنو آسيا شود. ايران ظرفيت اين را دارد كه به يك ژنو آسيا تبديل شود و اين اگر توأمان اتفاق بيفتد يعني ترانزيت مادي و فيزيكي و حمل و نقل با يك ترانزيت سياسي، ظرفيتي را براي توسعه ايران فراهم ميكند كه بينظير است.
نكته سوم در مورد ايران اين كه در بحثهاي سياست داخلي هم اشاره شد ايران يك سرنوشت منحصر به فرد داشته به نظر من فقط با مفاهيم كلان و تئوريك به هيچ يك از ابعاد به تنهايي نميتوان نگاه كرد هر چند كه آنها نميتوانند راهگشا و مؤثر باشند. ولي در تجزيه و تحليلنهايي بايد گفت كه سرنوشت سياست خارجي ايران نشان مي دهد كه موقعيت منحصر به فرد، ايران را در حالت فوقالعاده خاصي به خصوص از نظر سياست خارجي و ژئوپليتيك قرار داده است. همين كتابي كه اشاره كردم نشان ميدهد كه چطور افغانهاي با عده و امكانات كم، ايران را كه يك امپراطوري بود اشغال كردند و اين به نظر من حائز اهميت است. تنها در قرن بيستم ايران سه بار اشغال شده اين نشان ميدهد وضعيت بين المللي براي ايران خيلي حائز اهميت ميباشد و اين يك بستهبندي منحصر به فرد بودن همراه خودش دارد، كه همراه است با ابعاد مثبت و منفي.
ما در يك منطقهاي زندگي ميكنيم كه كل منطقه، منطقه پر سروصداي دنياست: بيشترين منازعات سياسي در اين جا هست و ايران چه بخواهد چه نخواهد يك كشور بين المللي است و سرنوشت سيستم بين المللي در وضعيت آن به طور مستقيم اثر دارد و موارد گوناگوني وجود دارد كه به لحاظ وقت اشاره به آنها امكان پذير نيست.
در مورد سومين سؤال كه با توجه به اين دو بحثي كه اشاره شد يعني رابطه به صورت كلان و مورد خاص، چه توصيههايي به دست اندركاران اجرايي در مورد رعايت عنصر سياست خارجي در برنامههاي توسعه و رشد ايران ميشود، در نظر گرفت. اول به نظر من سياست خارجي ايران ميتواند «توسعه محور» باشد. با توجه به برنامهريزيهاي پنج ساله و چشم انداز بيستساله و به طور كلي اين فرهنگ رشد و توسعهگرا كه در ايران در اين زمينه آغاز شده، واقعا قابل توجه است. بايد ديد كه ايران چه بايد انجام دهد، در پاسخ بايد گفت: سياست خارجي نيز بايد توسعه محور گردد. سياست خارجي توسعه محور امكان تبديل ظرفيد سياست خارجي ايران به يك ظرفيت فوقالعاده براي توسعه يك كشور را دارد. لازمه سياست خارجي و ايجاد تحول در آموزش ديپلماسي به مفهوم عام نه فقط به مفهوم وزارت خارجهاي ميباشد. اين تحول كيفي و اداري شامل نحوه تحول و نحوه نگرش تحليل نسبت به جهان نيز ميگردد.
نكته دوم محيط پيراموني ايران كه محيط بسيار پر تناقضي است. اين محيط از يك طرف براي ايران امكانات فراهم ميكند و از يك طرف انرژي ايران را ميگيرد. مثل قضيه عراق، افغانستان و دهها قضيه ديگري كه در اطراف ايران وجود دارد. الان يك نظريه در بين برخي از استراتژيستها وجود دارد. اطراف ايران دولتهاي شكست خورد قرار دارند بدين معني كه بسياري از دولتها در مناطق اطراف ايران نميتوانند وظائف اصلي كه به عهده آنها در زمينه تأمين امنيت است را انجام دهند و اين پديده پيامدهاي امنيتي فوقالعادهاي براي ايران دارد. اين محيط تناقض از يك طرف براي ايران ظرفيت ايفاي نقش منطقهاي در بعد توسعه را ايجاد ميكند ولي از طرف ديگر امكان از دست دادن انرژيهاي ايران و هزينههاي فراوان ايجاد كردن را دارد، كه به نظر من اين وجه سياست خارجي در برنامهريزي بايد مدنظر قرار گيرد.
در نهايت اين كه سياست خارجي از توسعه جدا نيست و توسعه ميتواند به ايران سه چيز را بدهد: «امنيت، اعتبار و امكانات و به نظر من سياست خارجي هم ميتواند به توسعه ايران «اعتبار ، امنيت و امكانات بدهد و اين يك رابطه متقابل ميباشد. ولي همه اينها بستگي به نحوه و دقت نگرش و برنامه ريزي ما دارد. اميدوارم در اين برنامهريزي در نظر داشته باشيم كه روح رشد و توسعه و حتي من فكر ميكنم روح تعاليم ديني و فرهنگ ما اين است كه سرنوشت خودمان را جديتر بگيريم و بدانيم آينده بهتري را ميشود شكل داد. نظر من در عرصه داخلي و خارجي توجه به اين است كه ما خودمان مسئول اعمال خودمان هستيم و هر چند كه به محيط پيراموني محيط داخلي و محيط بين المللي و تحولان آنها بايد خيلي توجه كنيم نكته بسيار كليدي فرهنگ توسعه است.
عيب رندان نكن اي زاهد پاكيزه سرشت
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نيك و اگر بد تو برو خود را باش
هر كسي آن درود عاقبت كار كه كشت
توسعه ايران در گرو آن چيزي است كه ما امروز در عرصه داخلي و خارجي با آن دست به گريبانيم.